محل تبلیغات شما



امسال اتفاقات عجیبی رقم خورد. تعطیلی مدارس و دانشگاه ها برای یکماه، اپیدمی یک ویروس ناشناخته، صف ماسک و مواد ضدعفونی کننده.

کی فکرشو میکرد؟ چقدر دنیا عجیب و غریب شده!. 

با نوشتم حال نکردم. همه ماجرا این نیست. اصلا ورودم به موضوع جالب نیست. خیلی بیشتر از این ها برای گفتن هست. خیلی بهتر میشه نوشت اما الان حوصلشو ندارم. خوابم میاد ساعت 2 نیمه شبه.

کلی کار تلنبار شده دارم، مقاله ای که روی زمین مونده. فیلم های یادگیری ماشین که بعد از مریض شدنم ندیدم، کتاب هایی که هنوز نخوندم. 

میرم بخوابم تا فردا صبح با انرژی شروع کنم. شب خوش


عجیبه که یک عده دنیا رو خیلی متفاوت از آنچه که واقعا هست میبینن. گاهی اوقات حرفایی میزنن که آدم حیرت زده میشه اصلا میمونه چه عکس العملی داشته باشه. یکی از دعاهای زیبای پیامبر، این هست که خداوندا هر چیزی رو هر پدیده ای رو همونطور که واقعا هست بمن نشون بده.

اخیرا عده ای گرسنگی رو در ایران با اروپا مقایسه کردن و به این نتیجه رسیدن که اونا وضع بسیار مشقت بارتری دارند! یاللعجب! قطعا هیچ جایی نداریم که فاقد مسئله و چالش باشه، اما اینم از اون حرفاست!. این فیلم، پاسخی هست به این دوستانی که گرسنگان اروپا رو بهتر از گرسنگی در ایران می بینن.

ای کاش میشد سامانه برخطی رو طراحی کرد که روی توزیع مواد غذایی نظارت داشته باشه و به نحو مطلوبی اینکار رو انجام بده. میشه همچین کاری کرد؟ مثلا حجم زیادی از مواد غذایی که توی مهمونی یا عروسی بهدر میره، به نحو خوبی در اختیار مردم گرسنه قرار بگیره. آدم هایی که حتی شیر پاکتی رو هنوز نمیشناسن.

خدایا ببخش. چقدر نسب بهم غافلیم.


بعضی لحظات توی زندگی آدم هست که میتونه برای همیشه توی زندگیش حک بشه. بخش های خوبش همیشه فرحبخش محسوب میشه تا جایی که حتی بعد از گذشت سالها مثلا بیست سال، ذکر و یادآوریش آرامش و لبخند بهمراه داره. حس آرامش، حس خوشبختی، حس رضایت. اینا چیز کمی نیست؛ مگه آدم از زندگی چیز دیگه ای هم می خواد؟

امشب حس کوهنوردی رو دارم که بیست متر با قله فاصله داره، سوز سرما تمام توانش رو گرفته، احساس میکنه انگشتای دستش، پاهاش دیگه خودمختار شدن، توی ذهنش هیچ چیزی نیست مدتی بظاهر مدید منجمد شده شایدم فقط نقطه پایان رو دنبال میکنه اما در هر صورت کار نمیکنه.

امشب مقالم بعد از 107 روز از ارسال نسخه اصلاح شده، به مرحله Decision started رفته و هر آن منتظرم تا ادیتور رای نهایی رو اعلام کنه. خیلی طولانی شد قاعدتا زودتر از اینها باید تصمیم می گرفت. اما چه کنم که ریش و قیچی دست خودش هست و بس. برای من جواب مقاله حاصل 5 سال رفت و آمده، حاصل دوری از عزیزان، فشار روحی و استرس مزمن، حاصل مدت ها تلاش برای یافتن ایده، پیاده سازی و رسیدن به هدف نهایی.

امشب منتظر جوابم. انگشتانم یخ زده و چشمانم فقط نوک رو میبینه آیا به نوک میرسیم؟

توکل به خدا.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها